دانیال دانیال ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات مامان بابا وگل پسری

مسافرت مشهد

1391/12/21 16:32
نویسنده : شقایق
389 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر زیبای من . 

گلم اگر یادت باشه به شما گفته بودم بابایی هفته های اول زندگی جنینیتون برات سلامتی شما نظر امام رضا کرده بو د . برای همین منو بابایی به همراه مامان مسی و مادر طاهره . خاله سارا و زن دایی بهناز مامی با قطار شب چهارشنبه ساعت 19:30 تاریخ 91/12/02 راه افتادیم به سمت مشهد . بابایی 2تا کوپه 4 نفره برامون گرفته بود تا من و شما راحت باشیم (بابایی مرسی ماچ) خلاصه تو راه کلی خوش گذشت ولی موقع خواب خیلی سختم بود شما که اصلا تو دلم آرومو قرار نداشتی و خودمم از درد یه جا بند نبودم  طفلی بابا حمید که پا به پای ما بیدار بودو نگرانی میکشید . خلاصه که هر طوری بود اون شب گذشت و ما ساعت 7:30 صبح رسیدیم به مشهد و رفتیم خونه ای که بابایی گرفته بود  و همه تا ساعت 11 استراحت کردیمو بعدش حاضر شدیم بریم به سمت حرم امام رضا . چقدر زیبا بود مامی باورم نمیشد تو حرم هستیم (آخه من اولین بارم بود به مشهد اومده بودم ) چقدر برات دعا کردم برای سلامتی شما گل پسر و همه بچه ها ( ایشاله که امام رضا دعامو مستجاب کنه ) بعد از اونم رفتیم رستوران احسان که واقعا غذاش بی نظیر بود . بعدشم که من حسابی خسته شده بودم و باید حتما استراحت میکردم ( آخه سفر تو شرایطی که من بودم و اول ماه 8 برام خیلی خطرناک بود) خلاصه اومدیم خونه و من استراحت کردم و بابایی به همراه مادرشون و خاله سارا و زن دایی رفتن بازار رضا تا خرید کنن منو مامان مسی هم موندیم خونه ( کلی هم حوصلمون سر رفت ) روز بعد هم رفتیم طرقبه و نهارو تو شاندیز خوردیم و بعدشم رفتیم پاساژ الماس شرق خرید کردیم . ساعت 18 دوباره رفتیم حرم و دعا کردیمو نماز خوندیمو خداحافظی کردیم از امام رضا و آمدیم خونه تا حاظر بشیم برای برگشت به سمت تهران . 

جمعه ساعت 1:15 صبح بلیط برگشتمون بود و ساعت 15:30 دقیقه رسیدیم تهران . بازم تو راه کلی بهمون خوش گذشت . 

ایشاله سفر بعدی که میریم شما هم تو بغلمی

اینم یه سوغاتی خیلی کوچولو از مشهد برای گل پسرم 

یادگاری از مشهد برای گل پسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)